دلنوشته های تنهاییم

سلام دوستم ! به دلکده تنهایی من خوش اومدی!!

دلنوشته های تنهاییم

سلام دوستم ! به دلکده تنهایی من خوش اومدی!!

ماه من ...




ای ماه اگر خسوف ،



تو را برد با خودش



با "سوسوی" ستاره رهایت نمی کنم ...








غم بی همدمی ...

 



دلم  تا  عشقباز  آمد ،  در او   جز  غم  نمی‌بینم

دل  بی  غم  کجا  جویم  ، که   در  عالم نمی‌بینم

 

دمی   با    همدمی  خرم  ز  جانم  بر   نمی‌آید

دمم  با  جان  برآید  چون  که یک همدم نمی‌بینم

 

مرا  رازیست  اندر دل ،  به   خون  دیده پروردم

ولیکن با  که  گویم  راز ،  چون  محرم  نمی‌بینم

 

قناعت   می‌کنم   با  درد ،   چون  درمان  نمی‌یابم

تحمل  می‌کنم  با  زخم  ،   چون   مرهم   نمی‌بینم

 

خوشا و خرما آن  دل  که   هست از عشق ، بیگانه

که   من  تا   آشنا   گشتم  ،   دل   خرم   نمی‌بینم



نم  چشم ،  آبروی  من  ببرد   از  بس  که می‌گریم

چرا گریم کز  آن  حاصل ، برون    از   نم  نمی‌بینم

 

کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد

به   امید   دمی   با   دوست   وان  دم  هم  نمی‌بینم

 

سعدی شیرازی




 

مزرعه ی من ...


مترسک ناز می کند

کلاغ ها فریاد می زنند

و من سکوت می کنم ...

این مزرعه ی زندگی من است

خشک و بی نشان .



زلال عشق ...




دوستت دارم !


نه برای آنکه بگویم


و نه برای آنکه بشنوند


و نه حتی برای این که


در جمع دوستدارانت باشم


دوستت دارم ...


چون عشقت زیباست


زلال است


عاشقت بودن مرا به اوج می رساند !


مرا به لذتی دست نیافتنی دچار می سازد


می خواهم بدانی


که تو بخوانی یا نخوانی


بخواهی یا نخواهی


من عاشقت هستم


و تا انتهای این دنیای پر از تهی


هیچ کاری به جز دوست داشتنت ندارم !


هیچ بهانه ای برای از یاد بردنت


حتی برای لحظه ای ندارم  ... !


پس


ای زیبای زیبا ترین خاطراتم !


همین کافی ست که من دوستت دارم !!!




دنیای ...




این جا


آنقدر شاعرانه دروغ می گویند


و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند


که نمیدانم


در این سرزمین


با اینهمه فریب


چگونه ست که دلم هنوز


خواب باران را دوست دارد ?!!!؟