دلنوشته های تنهاییم

سلام دوستم ! به دلکده تنهایی من خوش اومدی!!

دلنوشته های تنهاییم

سلام دوستم ! به دلکده تنهایی من خوش اومدی!!

نشد ...! چه میشه کرد ؟



می خواستم کنار تو باشم ولی نشد ...! پیکــــی به افتخار تو باشــم ولی نشد ...!


می خواستم به حکم دل خود ورق ورق ... بازنده قمــــــار تو باشـــم ولی نشــــد ...!


می خواستم به واسطه اشکهـای خویش ... یه چشمه از بهار تو باشم ولی نشد ... !


حاضر شدم به شکل دو دستت در آیم و ... عمری در اختیار تو باشم ولی نشــد ...!


وقتی که خسته می شم از شهر بی حدود ... زندانی حصـار تو باشــم ولی نشـد ...!


باران مهر باشی و من چون کویر لــــوت ... عمـــری در انتظار تو باشـــم ولی نشــد ...!


بعد از هزار و یک «نشد» از یأس خواستم ... خیــام روزگار تو باشـــم بازم نشــــــد ...!!!


احساس ...


قاصدک شعر مرا از بر کن ...


بنشین روی نسیمی که ز احساس برون می آید ،،،


برو آن گوشه باغ ، سمت آن نرگس مست که ز تنهایی خود دلتنگ است


و بخوان در گوشش و بگو باور کن ،



یک نفر یاد تو را دمی از دل نبرد ...



یاد ایام قشنگی که گذشت ...!


آن روزها شبیه زندگی بودم
این روزها شبیه دیوار ...



 


چین و برلینش توفیری نمی‌کند 

دور من یا میان ما ...


 


وقتی هر دو از جدایی آب می‌خورند ...