غمی سنگین به قلبم میکند خانه ...
شبانگاهان
که در بستر رود مهتاب
و هم بستر شوم با غصه های خواب
و دل بی تاب
و من در گریه هایی ناب
و تن پوشم شده دلتنگت ای مهتاب ...
و جام چشمم از انگور لبریز است
وچشمان تورا بی تاب می خواهد
و من
شیرین تر از شیرین برایت شعر خواهم خواند
برایت
تا ابد
"فرهاد"
خواهم ماند...
و در اندیشه ات بی خواب
و در صد پیچ و در صد تاب
و هرشب تا "سحر" با ماه خواهم خواند
دوباره شعر چشمانت
و در اندوه و هجرانت
دوباره تا "سحر" با ماه می گریم
دوباره چهره ی اشعار خود با اشک می شویم
چو شمعی
در دل تاریکی محض نگاهت سخت می سوزم
قلم مجنون ودل پرخون
برایت شعر می گویم
برایت با غمی سنگین
دلی بی تاب
شبانگاهان
چو عشقت شعرهایی ناب می گویم ...
خیییییییییلی قشنگ بود
چو شمعی
در دل تاریکی محض نگاهت سخت می سوزم
قلم مجنون ودل پرخون
برایت شعر می گویم...........
ای بدجنس بازکارخودتو کردییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باشه هرطورراحتی
و هرشب تا "سحر" با ماه خواهم خواند
.
.
دوباره تا "سحر" با ماه می گریم
in yaroo sahare hkial varesh dashte ha
جوش نزن لیاقتشو داره خانوم گلی