می خواستم به حکم دل خود ورق ورق ... بازنده قمــــــار تو باشـــم ولی نشــــد ...!
می خواستم به واسطه اشکهـای خویش ... یه چشمه از بهار تو باشم ولی نشد ... !
وقتی که خسته می شم از شهر بی حدود ... زندانی حصـار تو باشــم ولی نشـد ...!
باران مهر باشی و من چون کویر لــــوت ... عمـــری در انتظار تو باشـــم ولی نشــد ...!